ابراهیم یزدی در مصاحبهای با «رادیو زمانه» به تبیین دیدگاههای خود در مقالهای که پیش از این با عنوان «انتخابات و جمهوری چهارم» نوشته بود پرداخت و احمدینژاد را فاقد دانش سیاسی لازم برای یک دولتمرد دانست. در این مقاله ابراهیم یزدی از سه دوره جمهوریت در تاریخ سیاسی پس از انقلاب ایران سخن گفته است. جمهوری اول، از نگاه ایشان، با اولین دورهی ریاست جمهوری پس از انقلاب آغاز و با فوت رهبری انقلاب پایان پذیرفته است. مشخصهی جمهوری دوم که از سال ۱۳۶۸ و با ریاست جمهوری محمد هاشمی آغاز میشود، تغییرات در قانون اساسی، حذف مقام نخستوزیری و تغییراتی در اختیارات رهبری است. مبنای جمهوری سوم، آغاز ریاست جمهوری محمد خاتمی و دولت اصلاحطلبان است و جمهوری چهارم آغاز کار دولت دهم و پیامد انتخابات اخیر است که به تعبیر آقای یزدی، جمهوری اسلامی را به حکومت اسلامی تغییر داده است. متن مصاحبه ابراهیم یزدی با «رادیو زمانه» به شرح زیر است:
در این مقاله، پنج مورد را از آثار و تبعات انتخابات نام برده بودید؛ نمایش اختلافات درونی، تعمیق شکاف دولت ملت، تعمیق شکاف میان جامعهی سیاسی ایران و ایجاد تزلزل در آنچه به آن مشروعیت نظام گفته میشود. در دومین مورد، از پروژهی تنهاسازی رهبری نام برده بودید که قبلاً هم در ادبیات نهضت آزادی آمده است. با توجه به اینکه خود رهبری تأکید معین بر حمایت از آقای احمدینژاد در این دوره داشت، به نظر میآید این تنهاسازی خودساخته است و پروژه نیست. چرا شما اسم آن را پروژه گذاشتهاید؟
پروژه به این معناست که غیربرنامهریزی شده نیست. همینطوری پیش نیامده است. در انتخابات دورهی گذشته، پس از انتخاب آقای احمدینژاد، ما این مسأله را مطرح کردیم که انقلاب اسلامی ایران با شعار «همه با هم» پیروز شد. یکی از ویژگیهای آقای خمینی این بود که اگر کسی میآمد و در نود درصد موارد با هم اختلاف داشتند، اما در ده درصد اشتراک بود، میگفت: «پس تو هم از ما هستی، بیا». اما بعد از پیروزی انقلاب، «همه با هم» تبدیل «همه با من» شد. در این همه با من هم بر اساس یا با من هستی یا بر من، آرام آرام همه را حذف کردند. دامنهی این سیاست در انتخابات دورهی گذشته، به جایی رسید که آقای هاشمی که (کسی با سیاستهای ایشان موافق باشد یا نباشد) از ارکان این نظام محسوب میشود، گفت: «من به خدا شکایت میکنم.» کسی هم که رییس مجلس بوده، گفت که دو ساعت خوابیده، چنین و چنان شده است. این، یک پیشآگاهی بود. یعنی اینکه همه با من، آرام آرام کار را به جایی رسانده که همه را یکی یکی حذف کرده است و فرایند حذف همه، به جایی رسیده که رهبر انقلاب تنها است. یعنی آخرین تیرکهای این چادر است.
در انتخابات اخیر، آقای احمدینژاد یا خطایی استراتژیک داشته، یا با برنامهریزی قبلی، متعمداً، از همان دقیقهی اول در مناظرهای که میتوانست بسیار مثبت باشد و برای اولین بار در جمهوری اسلامی ایران، بحث را به سوی برنامههای آیندهی کاندیداها ببرد، ترجیح داد بر طبق رویهی متداول در آمریکا (شاید چون مشاور ایشان یک آمریکایی ایرانیتبار است) که میگویند بهترین دفاع حمله است، شروع کرد به حمله کردن.
به نکتهای اشاره کردید که میتواند مورد سوال جدی باشد؛ همواره مطرح میشود که آیا آقای احمدینژاد از کارشناسی غلط، کارشناسان ناوارد یا مغرض استفاده میکند که گاهی علیه منافع نظام و حتا خودش، صحبت و رفتار سیاسی میکند؟ یا اینکه این مراتب تشخیص خود ایشان است؟
آقای احمدینژاد هیچوقت یک شخصیت سیاسی نبوده است. قانون اساسی میگوید: "رییس جمهور باید از میان رجال سیاسی و مذهبی انتخاب شود." اما ایشان سابقهی رجل دینی یا سابقهی رجل سیاسی نداشته و من تردید دارم که واجد دانش و تجربهی سیاسی کافی باشد. به اعتقاد من، مشاورین سیاسی ایشان، به خصوص مشاورشان در روابط عمومی، این برنامهها را برای ایشان گذاشته است. حال یا یک خطای استراتژی است و یا پوست خربزهای زیر پای او گذاشتهاند که این حرفها را بزند. ایشان شخص دوم است. طبق ساختار قدرت ایران، رییس جمهور بعد از رهبر قرار میگیرد. چنین شخصیتی در برابر چندین میلیون انسان، در داخل و خارج از کشور، با صراحت کارنامهی بیست و شش سال قبل از خود را زیر سوال میبرد. این خیلی مهم است. یک وقت، دانشجویی در نشریهی دانشجوییاش چیزهایی مینویسد، یک وقت رییس جمهور کشوری در صفحهی تلویزیون، در حالی که هنوز رییس جمهور است، کارنامهی بیست و شش سال گذشته را زیر سوال میبرد. روی بیست و شش سال هم تأکید میکند، یعنی چهار سال دورهی من نه، آن بیست و شش سال. بخشی از این بیست و شش سال دورهی ریاست جمهوری خود آقای خامنهای بوده است.
آقای خامنهای به مواردی که اشاره کردید، انتقاد کردند. آیا این انتقادها منجر به این شده که آقای احمدینژاد دیگر چنین باوری نسبت به گذشته یا سران نظام ندارد؟ آیا اصولاً رویه یا فکر ایشان تغییر کرده است؟
آقای خامنهای علیرغم این انتقادها، در پایان صحبت خود گفتند که در بسیاری جهات با آقای احمدینژاد همفکر است. به علاوه، اگر رییس جمهور احساس کرده در حرفهایی که زده، اشتباه کرده است، باید اعلام کند و آنها را پس بگیرد. ولی ایشان این کار را نکرده است. بنابراین، یکی از پیامدهای این انتخابات همین بود که شکافی که آرام آرام به وجود آمده، به جایی رسید که سابقه نداشته است. در گذشته، هیچوقت مراجع تقلید اینگونه موضعگیریها را نداشتند. اما حالا این موضعگیریها را به طور صریح و علنی بیان کردهاند. این مسأله، پیامدهای خیلی جدی برای نظام دارد. از آنجایی که ما به نظام وفادار هستیم، با هرگونه تغییرات مدیریت نشده مخالف هستیم و معتقدیم جنبش اصلاحطلبی باید منظم و قانونمند پیش برود، با هرنوع آشفتگی مخالف هستیم. چرا که نمیدانیم از درون این آشفتگیها، چه چیزی برای کشورمان به دست میآید.
در مقالهی شما، گذشته از تحلیل شرایط موجود، نگاهی هم به آینده با تأکید بر ضرورت جبههی واحد رهبری، شده بود. آیا این ضرورت زمینهی ایجاد هم دارد؟ برای مثال، جبههای که آقای موسوی پیشنهاد میکنند، در آن جهت است؟
بله، در مصاحبهای هم که با من شد و سهشنبه در روزنامهی اعتماد چاپ شده است، گفتهام که معتقد هستم، امروز بیش از هر زمان دیگری، شرایط ذهنی و عینی برای چنین همکاریهای جمعی با همگراییها، به وجود آمده است.