انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد، البته مشخصهها و ویژگیهای فراوانی داشته و هنوز آثار و تبعات آن در جامعه جریان دارد و احتمالاً به دلیل اصرار محافل معاند و بدخواه بر حاشیهپردازیها، جنجالسازیها و فضاسازیهای مصنوعی و همچنین غفلت پارهای از نیروهای داخلی، هم ادامه خواهد داشت.
یكی از مشخصههای بارز این انتخابات، اما ورود دو فرزند شهید بزرگوار و عالیمقام آیتالله بهشتی به صحنه كارزار انتخاباتی و در حمایت از یكی از نامزدهای انتخابات است كه موجب جلب توجه عمومی و دست كم، انگیزه نگارش این وجیزه شد. این ورود، هم شامل حمایت از كاندیدای مزبور در مرحله ماقبل از انتخابات است و هم اظهار نظر درباره مسائل اختلافی و تنشزا در مرحله بعد از انتخابات بوده و لذا، میتوان این تعبیر را برای حركت امروز دو فرزند شهید بهشتی رساتر یافت كه ورود آنها در واقع به منزله گام نهادن در وادی سیاست است.
در وهله نخست باید در نظر داشت، مداخله فرزندان مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی ایران در مسائل سیاسی، البته پدیدهای غیرمنتظره و نامأنوس نیست. از بدو پیروزی انقلاب، فرزندان بسیاری از علما و روحانیون طراز اول، خود را به شكل مستقیم درگیر مسائل انقلاب و نظام كرده و البته ناگفته نماند، پارهای از آنها، راه ناصواب كه متضمن جانبداری از مخالفان و گروههای معاند با انقلاب و امام(ره) است پیمودند و سرانجام با سرنوشتی عبرتآموز مواجه شدند. و اما برخی دیگر بنا به مصالحی ترجیح دادند از شهرت و آوازه پدرانشان دوری جسته و به كسب مدارج علمی در دانشگاهها و حوزههای علمیه روی آورند و در این میان، معدودی هم در حوزه سیاست و هم در عرصه كسب و كار ظاهر شدند كه داستان آنها، علیحده شنیدنی است.
اما ویژگی دو فرزند شهید بهشتی این است كه آنان، در سنین میانسالگی و در حالی كه موهای سفید بر رخسار آنان هویدا است، وارد عرصه سیاست گشتند و نكته قابل توجه این است از آنان از زمانی كه شهید بهشتی و همراهان و یاران استوارش در اثر اقدام منافقین بد دل و كینهتوز به شهادت رسیدند تا همین انتخابات ریاست جمهوری، چندان اثری در سپهر عمومی جامعه مشاهده نشده و حتی گزارشی از پذیرش مسئولیتی در جمهوری اسلامی، به جز سمت استادی دانشگاه و یا انجام كارهای پژوهشی متمركز یا پراكنده، نرسیده است و اینك این دو، براساس تكالیفی – كه هیچگاه اعلام نشد – وارد مصافی پرخطر و مخاطره در حوزه سیاست عمومی كشور شدند و جالب تر اینكه از همین ابتدا از فحوا و محتوای اظهاراتشان، صفبندی روشن و اعلام مواضع رادیكال علیه جناح دیگری به گوش رسید كه به نظر میرسد این مواضع شتابزده، حضور آنان را در عرصه سیاست – به دلایلی كه برخواهیم شمرد - ساده و آسان نخواهد كرد. اما نخست اینكه باید پرسید آیا این حضور، مقطعی است یا طولانیمدت و همیشگی خواهد بود؟
در واقع پاسخ به این پرسش، آسان نیست. در مقاطع انتخاباتی گذشته، افراد و گروههایی به طور مقطعی از نامزدهای انتخاباتی حمایت كرده و بعد از پایان انتخابات، صرفنظر از نتیجهای كه نامزد مورد نظرشان احراز كرده، به كارهای سابق خود بازمیگشتند. اما این امر، در مورد دو فرزند شهید بهشتی، اتفاق نیفتاد. بلكه آنان، همسو و همصدا با نامزد مورد نظرشان، بشدت علیه نتیجه انتخابات موضع گرفته و حتی یكی از آنان، طی فرازی، نمایندگان مجلس را دعوت به تكرار اقدام مجلس اول در مورد بنیصدر مخلوع در مورد ارائه طرح عدم كفایت سیاسی رئیسجمهور فعلی – نامزد پیروز در انتخابات – نمود كه به لحاظ قواعد و نرمهای شناختهشده سیاسی، یك اظهارنظر سنگین، افراطی، رادیكال و نامتصور – آن هم از فردی تازه وارد در عرصه سیاست امروز ایران - محسوب میشود. بنابراین، براساس شواهد موجود، این حضور، دست كم، مقطعی نخواهد بود.
حال سؤال دیگری درباره سوابق تحصیلی این دو و ربط آن با علوم سیاسی و مدیریت و سایر دانشهای ذیربط مطرح میشود كه به فرد، اهلیت میدهد علیرغم عدم تعاطی و تعامل با حوزه عملی سیاست، وارد این عرصه شود كه هر چند نمیتوان به انتظار پاسخ آن نشست، اما میتوان به قطعیت حكم كرد دو فرزند شهید بهشتی به لحاظ علمی و عملی، فاقد سوابق و پیشینههای لازم برای درگیر ساختن خود در میدان سیاست كشورند. با این حال، این بدین معنی نیست كه دروازه ورود به این حیطه، بر روی آنان بسته باشد. و چه كسی، بهتر از دو فرزند شهید بهشتی برای حضور در میدان این سیاستاند كه یكی از معماران بلندآوازه آن، مرحوم والد شهیدشان بوده است؟
با این حال، تردیدها و تشكیكها نسبت به انگیزه این حضور، زمانی اذهان را به خود مشغول میكند كه بدانیم هر دوی آنان، در حالی كه میتوانستند مستقلاً و به عنوان فرزندان یكی از مهمترین مقامات كشور پا به عرصه سیاست بگذارند در سایه یكی از نامزدها وارد این قلمرو شده و نكته مصیبتبار اینكه خود را به یكی از دو حلقه كشمكش و اختلاف وصل نموده و بدتر اینكه خود عالماً و عامداً در غائلهای كه صفبندیها را براساس پایبندی به اصل ولایت فقیه - بهعنوان فصلالخطاب - و همچنین قانونمداری روشنتر ساخت، بر طبل اختلافات و منازعات كوبیدند و بالجمله خود را بهطور سهمگین درگیر منازعهای ساختند كه چنانچه شهید عالیمقام بهشتی خود حاضر و ناظر صحنه بود، به دلیل مصالح عالی نظام، دستور برخورد قاطع با عاملین آنها - از جمله دو فرزندش - را صادر میكرد. چنانكه مقامات عالیرتبه دیگری در بدو انقلاب، مشابه همین دستور را درمورد فرزندان خویش صادر نموده و نشان دادند حفظ اسلام و جمهوری اسلامی، مطابق مستندات و آموزههای معمار بلند انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) بالاتر از هر مصلحتی قرار دارد.
پرسش ساده این است كه آیا راهی به فكر دو فرزند شهید بهشتی نمیرسید كه براساس آن، علیرغم حمایتشان از نامزد مورد نظر خود - مواضع الهام یافته از نگرش والد معظمشان را در قبال این فتنه اتخاذ و مردم را به وفاق ملی و همبستگی فراگیر و پایبندی به ولایت فقیه - كه ستون اصلی خیمه انقلاب است دعوت میكردند؟ و آیا هیچگاه به مخیلهشان خطور نمیكرد كه تحریض و همراهی با دعوت غیرقانونی و غیرشرعی به تجمع خیابانی جهت ابراز اعتراض توأم با احتمال وقوع خونریزی و بروز خشونتهای مفرط، آغازی پرمخاطره برای هر دویشان است كه تازهوارد در قلمرو سیاست بهشمارند؟ و بهعلاوه آیا نمیدانند بهجای اظهارنظرهای خشن، سنگین و غیرقابل قبول درباره مسائل جاری كه به ادبیات حزب مشاركت و سازمان مجاهدین پهلو میزند، قدر و منزلت بیت شریف شهید بهشتی را مراعات كرده و خود را در افكار عمومی طرف منازعه، جلوه نمیدادند؟ و بهعلاوه اینكه آیا برای آنان مقدور نبوده از چنین ادبیاتی صرفنظر كرده و آن را به افراد و گروههایی كه در دوران موسوم به اصلاحات به چنین لفاظیها و تعابیر اهانتآمیز شهره شدند، محول مینمودند تا دستكم بخشی از مردم وفادار به ولایت فقیه نگویند زیبنده پسران شهید بهشتی نبوده كه چنین اظهاراتی را بر زبان برانند؟
البته از نامزد شكست خورده در انتخابات، به دلیل عكسالعمل مفرطانه، تعجببرانگیز و توأم با لجاجت و عنادش در قبال پیروزی خیرهكننده رقیب اصلیاش انتظاری نیست كه این روند دشمنشادكن را متوقف كند. او خود را در هالهای از عملكردهای دوران نخستوزیریاش، پنهان كرده و آن را دستمایه هیجانات زودگذر ولی پرهزینه امروز كرده است. اما عجب از دو پسر شهید بهشتی است كه تا كجا حاضر شدند در فتنهای كه تحسین و هلهله دشمنان قسم خورده را برانگیخته و به شقاق و نقار و چنددستگی در جامعه دامن زده است، همراهی كنند؟
با این وصف پرسش این است حال كه آنان هر دو تا این مقطع پیش راندند و حتی حاضر شدند در ادامه روند شعلهور ساختن آتش فتنه، باز هم مأموریتهایی را به نمایندگی نامزد شكست خورده بر دوش بكشند، تا چه حدی میتوانند از نام و آوازه آن شهید عالیمقام استفاده كرده و برای خود مصونیت بتراشند؟
البته شاید درخصوص فقره اخیر، یعنی «مصونیت داشتن» پیشداوری كرده باشیم و مطلب، همانی نباشد كه دو پسر شهید بهشتی بدان میاندیشند و ما آن را ذكر كردیم. در این حالت، هم نگارنده و هم آنان بر این اعتقادیم فرزند شهید بهشتی بودن، نه تنها هیچگونه مصونیتی را به بار نمیآورد، بلكه مسئولیت مواضع، مواقف و عملكردها را دو چندان نموده و در صورتی كه – خدای ناكرده – راه را به خطا بپیمایند، با سرنوشتی مشابه همه خطاكاران مواجه خواهند شد. هر چند كه برحسب رسوم و قواعد اجتماعی به سختی میتوان میان خطای فرزندان شهید بهشتی و سایرین تفكیك قائل شد و یا اینكه خطای این دو را – یعنی فرزندان شهید بهشتی و دیگران – مساوی پنداشت!
حال، باید پرسید اكنون كه هر دوی آنان، با تأخیر وارد صحنه سیاسی شدند، مردم چه انتظاری از آنها داشته و اصولاً چه نوع رفتار و سلوك سیاسی از دو فرزند شهید بهشتی متوقع است؟
در واقع این پرسش، بدین دلیل مطرح شد كه مسئولیت فرزند شهید بهشتی بودن، اندك نیست و بدیهی است اولین تكلیف دارنده چنین نسبت و صفتی، حفظ اعتدال و میانهروی در ابراز مواضع و پرهیز از لغزیدن در وادی افراطیگریهاست و از همه مهمتر باید منادی اصول و قواعدی باشد كه پدر ارجمندشان، جان خود را بابت استواری و احیای آنها، از دست داده است.
در رأس این اصول و قواعد، اصل شامخ و تردیدناپذیر ولایت فقیه است كه فرزندان شهید بهشتی، میبایستی جلوتر از دیگران، تمسك و پایبندی خود را به آن نشان میدادند و آن را، به منزله محكی برای ارزیابی عملكردهایشان تلقی نمایند و بعلاوه دیگران را از پس و پا پیش افتادن از جایگاه منبع ولایت فقیه برحذر دارند.از طرفی دعوت به آرامش و پرهیز از قانونشكنی و دوری از جنجالسازی و هیجانات زودگذر و تأكید بر مراجعه به قانون به عنوان فصلالخطاب، جزو اولین تكالیفی بوده و هست كه بر دوش آنان سنگینی میكرد و متأسفانه از آن رویگردان شدند و از این بابت نگرانی و دلواپسی ارادتمندان شهید بهشتی را موجب شدند.
اینها بخشی از آموزههای شهید مظلوم بهشتی است كه دو فرزندش میبایستی بدان پایبند میشدند كه متأسفانه چنین نشد و گذشت زمان نشان خواهد داد انگیزه ورود آنان به عرصه سیاست چه بوده و تا چه حدی حاضرند با موج زودگذری كه در سطح جامعه بروز كرده است، همراهی كنند و بعلاوه تا چه حدی حاضرند بابت رفتار و سلوك سیاسی كه بهت و تعجب فراوانی را از یكسو برانگیخت و مایه تأسف و اندوه شمار زیادی از ارادتمندان شهید بهشتی شد، هزینه پرداخت كنند؟ زیرا روشن است، پرداخت هزینه، به طور عام، دامنگیر همه سیاسیونی میشود كه سره را از ناسره تشخیص نداده و سعی بر برهم زدن قواعد عمومی حاكم بر سیاست كشور را دارند. از این نمونهها، فراوان در گذشته و حال، میتوان یافت و درد و دریغ بسیار است كه این ورطه، دامن دو فرزند شهید بهشتی شود كه اینك در سنین میان سالگی و درحالی كه تاب مستوری نداشتند، وارد عرصه سیاست، آن هم از درب پشتی، شدند!