مهدی رستم پور
۱۳۸۸/۰۷/۲۱مهدی رستم پور، مجری نام آشنای تلویزیون دولتی ایران که همراه تیم کشتی این کشور برای شرکت در مسابقات جهانی، به دانمارک رفته بود اکنون شایعه پناهندگی اش را تایید می کند.
شایعه ای که مقامات رسمی فدراسیون کشتی جمهوری اسلامی ایران آن را رد می کردند. او که صاحب امتیاز و مدیر مسئول مجله ورزشی دنیای کشتی است – مجله ای که چندی پیش به دلیل مشکلات مالی از انتشار بازماند- برای اولین بار در گفت و گویی بی پرده با رادیو فردا از پشت پرده سیاست های ورزشی و رسانه ای تلویزیون دولتی ایران میگوید.
* رادیو فردا: آقای رستم پور، آیا برنامه ریزی قبلی کرده بودید که به این سفر بیایید و این آخرین دیدارتان با ایران باشد؟ و پس از آن دیگر به ایران بازنگردید؟
همه چیز بعد از انتخابات ۲۲ خرداد اتفاق افتاد و در ذهنم شکل گرفت. بعد از آن وقایع وحشتناکی که در ایران رخ داد. مسابقات جهانی دانمارک در پیش بود.
من هم یکی از اعضا تیم اعزامی ایران بودم. کاروان تقریبا پر تعدادی در قالب تماشاچی، همراه، خبرنگار و دو تیم کشتی آزاد و فرنگی بودیم. آمدیم به کشور دانمارک. من به هر حال تا روز آخر در کنار تیم ملی ماندم.
سعی کردم ماموریت اداری ام را مثل همیشه به طورکامل انجام دهم. هر دو تیم نتایج بسیار خوبی گرفتند. سوای مسئولیت خبرنگاری که داشتم تا جایی که می توانستم در قالب کمک فکری به بچه های تیم و تشویق و تهییج آنها،هر کاری که ازدستم برمی آمد را انجام دادم.
ولی وقتی رقابت ها به پایان رسید از مجموعه تیم جدا شدم و همراه با کاروانی که ازایران آمده بود برنگشتم .
* رفتید جایی پنهان شدید؟ و یا اینکه دیگر با آنها نبودید؟ آیا می دانستند که مهدی رستم پور تصمیم گرفته است دیگر به ایران بازنگردد؟
واقعا هیچ کس مطلع نبود. چه در ایران و چه در دانمارک. تصمیم فوق العاده سختی بود.
* چرا؟
دور شدن از وطن. آنهم با این وضعیت ،طبیعتا مشقات بسیار زیادی خواهد داشت. که در همین مدت کوتاه، شاهد گوشه هایی از آن بودهام. اما واقعا از این تصمیم پشیمان نیستم. برای اینکه فکر می کنم دستکم اینکارم پیامی برای آقای احمدی نژاد و مسئولین جمهوری اسلامی ایران به همراه داشته باشد مبنی بر اینکه واقعا بیایند و این نارضایتی را در تمام سطوح جامعه مشاهده کنند.
این نارضایتی به یک قشر خاصی محدود نیست. اینکه با پخش کردن چند اعتراف (اجباری ) و مقصر دانستن علوم انسانی و رسانه های – به قول خودشان – بیگانه، نمی شود پاسخ مطالبات مردم را داد.
من هم از عرصه ورزش که حرفهای ناگفته بسیاری دارد و کمتر به آن پرداخته شده است به عنوان یک خبرنگار با اینکارم می خواهم اعتراضم را نشان دهم.
* من در نهایت متوجه نشدم که آیا تصمیم شما آنی بود؟
واقعیت قضیه این است که نه کسی برای من دعوت نامه فرستاده بود و نه کسی تشویقم کرده بود. این یک تصمیم شخصی بود. با هیچ کس هم در میانش نگذاشتم. کسی هم در صدد نبود که مرا وسوسه کند. یا وعده ای به من داده باشد. این تصمیمی بود که پس از فضای انتخابات و محدودیت های روز به روز عرصه خبر – که هر روز تنگ تر و تنگ تر می شد- در من ایجاد شد.
«ورزش ما محدود به زمین بازی نیست»
* اما من فکر نمیکنم این محدودیت فضای رسانهای در حوزه ورزش هم نمود عینی داشته باشد؟
اتفاقا این قضیه نکته مهمی است . کما اینکه من دیدم در رسانه های ایرانی خارج از کشور هم که به شدت مورد استقبال مردم هستند ، محدودیت هایی که در حوزه سیاسی و اجتماعی و معضلات اقتصادی و حتی زیست محیطی وجود دارند مورد ارزیابی و بررسی قرار می گیرند.
ولی وقتی صحبت به ورزش می رسد صرفا به اعلام نتایج مسابقات ورزشی اکتفا می کنند- یعنی آنچه که بر روی تلکس های داخلی هم می شود دید- به طور مثال شما در جمهوری چک ساکن هستید. خبر این است که تیم اسپارتا پراگ چند گل زد و چند گل خورد. ولی ورزش ما به هیچ وجه محدود به نتایجی که در زمین بازی گرفته می شود نیست .
* شما میخواهید بگویید که پشت پرده ورزش، مسائل پنهان بسیاری وجود دارد که گفته نمی شود؟
طبیعتاً همین طور است. به طور مثال آقای علی آبادی به عنوان یکی از نزدیکان آقای احمدی نژاد و رییس سازمان ورزش، بعد از چهار سال با نتایج بسیار ضعیف و اتفاقات بی سابقه ای درحوزه مسائل کاری اش از کار کناره گرفت – این حرف را صرفا به عنوان یک خبرنگار یا مفسر ورزشی نمی زنم بلکه به عنوان یک آرشیوویست ورزش که نسبت به تاریخ ورزش ایران آگاهی داشته و علاقهمند هستم میگویم – آقای علی آبادی رفت.
ولی دریغ از یک فرصت کوتاه برای نقد عملکرد او ! که خطاها، اشتباهات و تناقضات بسیاری طی دوره چهار ساله مدیریت او وجود داشت. ایشان به سادگی رفت و پرونده عملکرد چهارساله شان بسته شد. در این زمینه هیچ صحبتی در رسانه های فراگیر مطرح نگردید.
* پس مجموعه این مسائل شما را به این تصمیم رساند؟
بله . من از ایران تصمیم گرفته بودم. وقتی مسابقات به پایان رسید و همه تیم مهیای بازگشت شدند من از مجموعه تیم جدا شدم.
* اعضای تیم کنجکاو نشدند که مهدی رستم پور که با ما بود کجا رفت؟ حتما رسانه های داخلی را در این مدت مطالعه کرده اید؟آقای یزدانی خرم گفته است که مهدی رستم پور یک خبرنگار بوده و خبرنگاران الزامی ندارند که حتما با تیم برگردند. می توانند دیرتر برگردند. یعنی اینکه توجیه می کنند که شما ممکن است دیرتر بازگردید؟
فکر می کنم بازنگشتن من به ایران با این مصاحبه دیگر جنبه رسمی پیدا می کند. این اولین گفت و گوی رسانه ای است که من در خارج از ایران داشته ام . و فکر می کنم از این پس باید واکنش ها را بررسی کرد.
* چه پاسخی برای آقای یزدانی خرم دارید که گفته بودند شما قطعا پناهنده نشده اید؟
طبیعتا این اقدام من برای هر کسی که در عرصه ورزش ایران فعال است غیر منتظره بود. در بین اعضا تیم در دانمارک هم کمترین ظن به من می رفت. البته موضوع پناهنده شدن اعضا تیم های ورزشی امروز دیگر فراگیر شده است . به این دلیل است که با تیم های ورزشی در هنگام اعزام سختگیری زیادی می شود. صرف نظر از اینکه کلا اخذ ویزا مشکل است . خود فدراسیونها هم ناگزیر به سخت گیری هستند.
* چگونه؟
مثلا با اخذ وجه و ضمان و چک و سفته. عین یک معامله ملکی که انجام می شود خروج از کشور نیز مشمول این مقررات شده است.
* ولی شما برای خروجتان هیچ وجه ضمانی نپرداخته اید؟
من قبلا چندین بار برای مسابقات مختلف از ایران خارج شده بودم . هیچ وقت هم چنین ذهنیتی برای ماندگاری نداشتم . ولی فضا به قدری ناگهانی در ایران تغییر کرد که تصمیمات آنی هم در پی آن تغییرات اتخاذ شد.
«دگردیسی جمهوری اسلامی»
* خانواده شما چطور؟ چون آقای یزدانی خرم گفته بودند که اگر رستم پور قصد پناهندگی داشت حتما همسرش را هم با خودش می برد؟
من تا لحظه ای که از ایران خارج شدم به یاد ندارم که همسری داشته باشم یا ازدواج کرده باشم . این صحبتی است که بعد از خروج من از ایران مطرح شد و من آن را تکذیب می کنم.
تا جایی که من می دانم مهدی رستم پور ، وقتی در ایران بود، جزو سه نفر تحلیل گر برتر کشتی بود که در ایران فعالیت داشت . مجله ای برای خودش تحت عنوان دنیای کشتی منتشر می کرد . چرا آدمی که چنین گذشته ای دارد . در یک سیستم جا افتاده و شناخته شده است . می تواند رشد کند و ببالد . تصمیم می گیرد همه این گذشته را تخریب کند. بیاید به خارج از کشور. و همه چیز را از صفر شروع کند؟
تمام سیستم های برقرار در نظام جمهوری اسلامی ایران بعد از حوادث ۲۲ خرداد ماه دچار دگردیسی شدند. یا خواهند شد.
* این دگردیسی یعنی چه ؟
مصاحبه هایی که بر روی سایت ها درباره وضعیت کشورمان می بینید. رسانه هایی که طی این چهار ساله مجوز فعالیت گرفتند. خبرگزاری های خلق الساعه ای که تاسیس شدند . چهره هایی که قبلا در فضای سیاسی و اجتماعی ایران حضور نداشتند.
* مثلا چه کسانی ؟
همین سردارانی که صحبت می کنند ودر خلال صحبت هایشان هیچ نشانه ای از امیدواری نسبت به روزهای آینده وجود ندارد. حتی حرفهایشان التهابات جامعه را بیشتر می کند.
* این موضوع چه توجیهی دارد که شما پل های پشت سرتان را خراب کنید؟
بهترین بستر برای اینکه یک خبرنگار بتواند کارش را انجام دهد این است که صدای آزادی داشته باشد. اما سانسور بعد از ۲۲ خرداد ماه در جامعه ایران بیشتر از گذشته شده است.
«خبرنگار تبدیل به صدای دولت می شود»
* می توانید نمودهای بارزی این سانسور را نام ببرید؟
این سانسورآنقدر فراگیر است که به طور کلی نقد را در فضای جامعه از بین برده است . یعنی خبرنگار تبدیل به صدای دولت می شود. دولتی که مشروعیت مردمی هم ندارد. کما اینکه آقای احمدی نژاد در تایید دوران چهار ساله آقای علی آبادی گفتند که ایشان نتیجه عالی گرفته است . خود آقای علی آبادی هم به عملکردشان نمره ۱۷ دادند! آقای احمدی نژاد هم گفتند کسانی که موفقیت ورزشی را صرفا در کسب مدال می بینند سخت در اشتباهند. در این کلام پیامی مستتر است.
فضای امروز امکان نقد را از بین برده است. برنامه های انتقادی در تلویزیون به کلی حذف شده اند. برنامه ی دایره طلایی که یک برنامه منتقد بود در چند ماه اخیر یک یا دو بار پخش شده است. در حالی که در گذشته به طور روتین هر هفته پخش می شد.
برنامه ۹۰ بعد از مدتها به خاطر فشار زیادی که مردم به صدا و سیما وارد کردند به روی آنتن رفت . مطالب بسیاری در مورد برنامه ۹۰ در نشریات به چاپ رسید تا در نهایت صدا و سیما ناچار شد این امتیاز را به مردم بدهد و برنامه نود در حالی که بسیار هم تحت فشار بود دوباره روی آنتن برود.
* شما خودتان در برنامه دایره طلایی حضور داشتید؟ می توانید بگویید که این برنامه ای که شما آن را انتقادی می دانید درگیر چه باید
ها و اما و اگرهایی بود که شما ترجیح دادید دیگر در آن فعالیت نکنید و آن بایدها تبدیل به انگیزه شما برای مهاجرتتان شد؟
نکته مهمی که نباید فراموش شود این است که در خود صدا و سیما به غیر از مدیران بالادست – که ما آنها را نمی بینیم – به ندرت می توانید کسی را پیدا کنید که با حاکمیت همراه باشد. اما سانسورهای نهادینه شده که بیرون از چهارچوب آن نمی شد برنامه ای ساخت وجود دارند. اگر چه در صدا و سیما نیروهای زبده و متخصصی در قالب تصویربردار، گرافیست، گزارشگر، و خبرنگار وجود دارد که امکان اطلاع رسانی آزاد برایشان مهیا نیست . من سعی می کردم تا جایی که خطوط قرمزها به من اجازه می داد کار کنم ، خطوط قرمزی که هیچ کس از آن سر در نمی آورد و هیچ وقت هم به شکل مکتوب به شما داده نمی شد.
* مثلا ؟
بستگی دارد که در کدام مقطع زمانی باشی . بارها این جمله را می شنوی که شرایط حساس است بهتر است کمتر انتقاد کنید. الان ولادت است . الان وفات است . الان مذاکرات هسته ای در جریان است . این خطوط قرمز شکل مشخصی ندارد. مثل سانسور در اداره کتاب می ماند. عبارتی در یک کتاب مجوز انتشار ندارد و در کتاب دیگری به چاپ می رسد.
* علیرغم همه این توضیحات هنوز هم برای من روشن نیست که چه چیزی در عالم ورزش وجود دارد که مهدی رستم پور دلش می خواسته بگوید و نمی توانسته ؟ و احساس می کند وظیفه خبری اش را به خوبی انجام نداده ، پس بهتر است از ایران خارج شود؟
می توانم تیتر وار به چند مورد اشاره کنم که معتقدم به هیچکدامشان تا به حال پرداخته نشده است. ورزش بانوان که دختران ایرانی فوق العاده از این بابت در مضیقه هستند.
چه در مناسبات بین المللی و برون مرزی و چه در عرصه رقابت های داخلی با محدودیت های وحشتناکی مواجهند. عزل و نصب های بی رویه و برنامه ریزی نشده ، شما فکر کنید در تیم پرسپولیس آقای حبیب کاشانی رفت، آقای مصطفوی به سر کار آمد . او هم رفت و عباس انصاری فر آمد. او هم رفت و باز هم آقای کاشانی برگشت .... از دست دادن کرسیهای بین المللی برای ورزش کشور، بخصوص در طول چند سال اخیر که کاملا نمود عینی داشت.
ولی کمتر بازتاب می یافت. ساخت و سازهای بی رویه و غیر استاندارد که در زمان آقای علی آبادی در قالب شرکت توسعه و تجهیز انجام می شد و بی نتیجه بود.
ورزشگاه هایی که ساخته شد ولی باز هم دیدیم که برای برگزاری بازیهای کشورهای اسلامی – که اصلا هم برگزار نشد- باز هم ورزشگاه های قدیمی مبنای کار قرار گرفت.
البته همین برگزار نشدنش هم جای صحبت بسیار دارد. مسئله محدودیت های ورزشی اقلیت های مذهبی. مسئله مواجهه با ورزشکاران اسرائیلی که تبدیل به یک موضوع مضحکه ورزشی شده است و کسی جرات نمی کند نسبت به آن اعتراض کند. ابراز همدردی دروغین با ملت فلسطین در مسابقاتی که هیچ گونه بازتابی هم ندارد و اینکه نباید با حریف اسرائیلی مواجه شد. فسادهای مالی گسترده در عرصه فوتبال که این روزها کار آنقدر بیخ پیدا کرد که به محرومیت صوری چند نفر انجامید و ......
* در این مدت آیا مقامات جمهوری اسلامی سعی کرده اند با شما تماس بگیرند؟
به من که دسترسی نداشته اند.
* به هیچ عنوان دنبالتان نبودند؟
گویا یکی دو نفر از مسئولین همراه تیم ایران ، در دانمارک ماندند. یکی دو کشور اطراف را هم گشتند و از ایرانی های ساکن این کشورها هم پرس و جو کردند. به هر حال فرقی هم نمی کند. اگر این افراد همین الان هم اینجا حضور داشته باشند – من به هر حال با یک رسانه فراگیر دارم مصاحبه می کنم – این مصاحبه حتما به گوش آنان هم خواهد رسید. این تصمیمی است که گرفته ام و فکر می کنم برگشت ناپذیر باشد.